جدول جو
جدول جو

معنی گوی ربای - جستجوی لغت در جدول جو

گوی ربای
(بَ زَ)
که برنده شود. که مقدم گردد. ناجح. پیروزشونده:
بیا و گوی به میدان شاعری بفکن
که تاکه آید از ما به شعر گوی ربای.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قوی رای
تصویر قوی رای
آنکه رای و اندیشۀ درست و نیرومند دارد
فرهنگ فارسی عمید
عمل گوی باز، کار گوی باز، گوی باختن، بازی کردن با گوی:
پس از چه رسد سرفرازی مرا
چو کوشش ترا گوی بازی مرا،
اسدی،
در این روز به کدو زدن و لهو و لعب و گوی بازی کردن مشغول باشند، (تاریخ قم ص 248)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
آن که هوش از سر ببرد. بیهوش کننده:
گشته صریر کلک تو فتنه نشان مملکت
بوده خروش کوس تو هوش ربای معرکه.
سلمان ساوجی
لغت نامه دهخدا
(رُ)
موش ربا. پند. بند. زغن. غلیواج. گوشت ربای. (یادداشت مؤلف). رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
که گوی بازد، که با گوی بازی کند، شخصی که چوگان و گوی بازی کند، (از برهان قاطع)، بازیگری را گویند که چند عدد گوی الوان در دست گرفته یک یک را بر هوا اندازد و بگیرد، (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء)،
نام روز نوزدهم از ماههای فلکی، (برهان قاطع) (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
بازی با گوی و چوگان: پس از چه رسد سر فرازی مرا چو کوشش ترا گوی بازی مرا، عمل و شغل گوی باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوی رای
تصویر قوی رای
نیورای نیکرای آنکه دارای اندیشه ای نیرومند است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوی باز
تصویر گوی باز
شخصی که چوگان و گوی بازی کند
فرهنگ لغت هوشیار